____ღ مسافر مهتـــاب ღ____

 

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند

آسمان را دریاب...

 

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 18:51 توسط elijoOon| |

 

این بار تو بگو که


"دوستت دارم"


  نترس.....


من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید

 

نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1390برچسب:,ساعت 23:13 توسط elijoOon| |

 

 

سکوت کن نازنين، سکوت کن



فريادت را چنين جماعت منگ

 

جز به سکوت بر نخواهند تافت

 

آغوشت را فروگير مهربان

 

بازوانت را فروگير

 

نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنن

 

تا نوازشی نکنی!

 

 

 

نوشته شده در شنبه 17 دی 1390برچسب:,ساعت 21:7 توسط elijoOon| |

 

 به چه مي خندي تو؟

به مفهوم غم انگيز جدايي؟

به چه چيز؟

به شکست دل من يا به پيروزي خويش؟

به چه مي خندي؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

يا به افسونگري چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه مي خندي تو؟

به دل ساده ي من که دگر تا ابد نيز به فکر خود نيست؟

خنده دار است.....

بخند!

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت 15:25 توسط elijoOon| |

غرورم را مي شكني.

و باز من بي تفاوت دوستت مي دارم.

به خاطر همان غرور لعنتي ات!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت 19:20 توسط elijoOon| |

 

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد


آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
وه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد


 
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد


 
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دلافگار چه کرد


 
ساقیا جام میام ده که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد


 
آنکه پرنقش زد این دایرهٔ مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

 
 
فکر عشق آتش غم در دل  زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت 18:54 توسط elijoOon| |

 

صبركن سهراب!

گفته بودى قايقى خواهى ساخت. . .

قايقت جادارد؟!

من هم ازهمهمه ي اهل زمين دلگيرم!!!

 

 

نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 2:23 توسط elijoOon| |

 

 

به زخمهایم می نگری ... ؟!

درد ندارند دیـــــــــــــــگر ...

روزی که رفتـــــــــــــــی ،...


مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد !

مرده ها درد نـــــــــــــــمیکشند ... !

حرف آخرم این اســـــــــــــــت ...

برنگرد دیـــــــــــــــگر !!

زنده ام نـــــــــــکن ... !

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:,ساعت 2:34 توسط elijoOon| |

 

تو رفتی رد پایت در دلم ماند
شکوه خنده هایت در دلم ماند

دلم را با سحر خوش کرده بودم
غروب ماجرایت در دلم ماند

شریک درد هایم بودی اما
غم بی انتهایت در دلم ماند

هزار و یک شبم چون باد بگذشت
طنین قصه هایت در دلم ماند

سپردی سر نوشتم را به پاییز
بهار با صفایت در دلم ماند

علی رغم سکوت ساده من
سفر کردی صدایت در دلم ماند

و حالا مثل یک رویای برفی
تو رفتی رد پایت در دلم ماند

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1390برچسب:,ساعت 22:40 توسط elijoOon| |

بین رفتن و موندن

هر وقت که بین رفتن یا موندن مردد بودی
شیر یا خط بنداز...
مهم نیست شیر بیفته یا خط ...
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه
یه دفعه بفهمی
دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط.......!

 

نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 22:28 توسط elijoOon| |

 

روزهای دلتنگی...

 


این روزها چقدر دلم برایت تنگ می شود ...
کسی نمی داند چرا ...
کسی نمی پرسد چرا ...
اما من سخت آشفته ام ... و چقدر بی تاب ...
می گویند این روزها عاشقی هم پیشه ای است نو ...
... ... ...
اما من عاشقی پیشه نکرده ام ...
من پیشه ام عاشقی است ...
از آن روز که ابتدایی نداشت ...
من سال هاست که عاشق تو هستم ...
یادت می آید آن روزهای سرشار از شادی را ...
آه که چقدر خسته ام ...
و کسی نمی فهمد ... و نمی خواهد که بفهمد ...
مدتی است که می خواهم عاشقت نباشم ...
مگر می گذارد دل ...
چقدر دلم برایت تنگ است...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1390برچسب:,ساعت 21:59 توسط elijoOon| |


Power By: LoxBlog.Com




کد قفل راست کلیک

elijoOon
elijoOon
elijoOon
elijoOon
كد جاوا در قالبسرا


شما ميتوانيد كد موزيك مورد علاقه ي خود را درخواست كنيد تا براي شما در سايت قرار گيرد