____ღ مسافر مهتـــاب ღ____
تست هوش در این صفحه 4 تا سوال هستش باید اون ها رو سریع جواب بدی حق فکر کردن نداری حالا بگذار ببینم چقدر باهوش هستی سوال اول : فرض کنید در یک مسابقه ی دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟ برای پاسخ به سوال دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوال اول فکر کنی . سوال دوم : اگر شما توی همان مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟ ریاضیات فریبنده !!! سوال سوم رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید. سوال سوم : عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگر جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگر جمع کنید. حالا 20 تا دیگر به حاصل جمع، اضافه کنید. با 1000 تای دیگر جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگر به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟ سوال چهارم : پدر ماری، پنج تا دختر داره : 1- Nana 2- Nene 3- Nini ۴- Nono 5- اسم پنجمی چیه؟ پاسخ تست هوش توی ادامه ی مطلبه......!!!!! خواب رؤیای فراموشیهاست زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. بقیش تو ادامه ی مطلبه!!!
تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟ یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند…….. نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه : واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟ واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند…….. که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز اولین نتیجه ای که باید می گرفتی اینه که : چادر مارو دزدیدند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تنها... غمگین... نشسته با ماه... در خلوت و سکوت شبانگاه... اشکی به رخم دوید ناگاه... دیدم که هنوز عاشقم...آه... پـَـَـ نــه پـَـَــــ ها ...
با رفیقمون رفتیم پارک یه بادی به کلمون بخوره، دختره اومده نشسته جلومون هِی چشمُ و ابرو میاد. رفیقم میگه داره آمار میده؟! پـَـَـ نــه پـَـَــــ دلقک بازی در میاره مارو از این وَضع خارج کنه! میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!! بقیش تو ادامه ی مطلبه............. جوانی چند روز قبل از عروسی ابله سخنی گرفت و بستری شد... نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود می نالید... بیماری زن شدید شد و ابله تمام صورتش را پوشاند... مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید و زن نگران صورت خود... که ابله ان را از شکل انداخته بود، و شوهر او هم کور شده بود... مردم میگفتند چه خوب عروس نا زیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از عروسی زن از دنیا رفت،مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود... همه تعجب کردند... مرد گفت من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم!!! من می آیم.. نگو بار گران بودیم و رفتیم... نگو نا مهربان بودیم و رفتیم... نگو، اینها دلیل محکمی نیست... بگو با دیگران بودیم و رفتیم... به او گفتم اگر روزی از این ایّام بی فرجام به نام او که موسیقی کیهانی را عاشقانه مینوازد عشق از زبان بچه های 4 تا 8 ساله محققین در یک تحقیق از گروهی کودک پرسیدند: معنی عشق چیست؟ پاسخهای بچهها از تصورات آنها عمیقتر بود ... وقتی کسی شما رو دوست داره، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه. وقتی اون شما رو صدا می کنه احساس می کنی که اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده. بیلی - 4 ساله مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه. پدر بزرگم همیشه این کار رو براش می کنه حتی حالا که دستهاش ارتروز گرفتن، این عشقه. ربکا - 8 ساله عشق وقتیه که شما برای غذا خوردن می رین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو می دهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو بده به شما. کریستی - 6 ساله عشق موقعیکه دختره عطر می زنه و پسره هم ادکلون، و دو تایی می رن بیرون تا همدیگر رو بو کنن. کارل -5 ساله عشق وقتیه که شما همش همدیگه رو می بوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف می زنید. مامان و بابای من دقیقا اینجورین. امیلی - 8 ساله عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه و قبل از اینکه بدش به بابا امتحانش می کنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. دنی - 7 ساله عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خسته ای به لبت میاره . تری - 4 ساله عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش کنی. بابی - 7 ساله اگه می خواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری ، باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی. نیکا 7 - ساله عشق اون موقعس که تو به پسره می گی که از تی شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز می پوشتش. نوئل - 7 ساله عشق مثل یه پیرزن کوچولو و یه پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن حتی بعد از اینکه همدیگر رو خیلی خوب می شناسن. تامی - 6 ساله موقع تکنوازی پیانو ، من تنهایی روی سن بودم و خیلی هم ترسیده بودم . به تمام مردمی که منو نگاه می کردن نگاه کردم و بابام رو دیدم که وول می خوره و لبخند می زد اون تنها کسی بود که این کار رو می کرد. من دیگه نترسیدم. کیندی 8 – ساله مامانم منو بیشتر از هر کس دیگه ای دوست داره چون هیچ کس دیگه ای شبها منو نمی بوسه تا خوابم ببره. کلر - 6 ساله عشق اون موقعی هست که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا. الین - 5 ساله عشق زمانیه که مامان، بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تیپ تره. کریس - 7 ساله عشق وقتیه که سگت می پره بقلت و صورتت رو لیس می زنه حتی اگر تمام روز تو خونه تنهاش گذاشته باشی. مری آن- 4 ساله می دونم که خواهر بزرگترم منو خیلی دوست داره بخاطر اینکه تمام لباسهای قدیمی خودشو می ده به من و خودش مجبور می شه بره بیرون تا لباسهای جدید بگیره. لورن - 4 ساله وقتی شما کسی رو دوست دارید موقع حرکت از مژه هاتون ستاره های کوچولویی خارج می شن. کارل - 7 ساله دوست داشتن اون وقتی هست که مامان صدای بابا رو موقع دستشویی می شنود ولی بنظرش چندش آور نمیآد. مارک - 6 ساله و بالاخره آخریش ؛ تو رقابتی که هدفش پیدا کردن مسئول ترین بچه بوده ، پسر بچه 4 ساله ای برنده می شه . همسایه دیوار به دیوار این آقا پسر یک مرد مسن یود. این آقا به تازگی همسر خودشون رو از دسته داده بودند. پسر بچه وقتی پیرمرد رو تنها در حال گریه کردن دیده بوده به حیاط خانه پیرمرد وارد می شه و می پره بقلش و همونجا می مونه، وقتی مادرش ازش می پرسه که چی کار کردی؟ میگه که هیچی من فقط کمکش کردم تا راحت تر گریه کنه نظر شما راجع به جوابای بچه ها چیه؟ توصیه های بهداشتی برای برخی از عناصر ذکور !!!!
ادامه مطلب
خواب را دریابيم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
گزيده ای از قصيده آبی خکستری سیاه
حميد مصدق
طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام…
دلخوش گرمای کسی نیستم آمدهام تا تو بسوزانیام….
آمدهام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام…
ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانیام…
خوبترین حادثه میدانمت خوبترین حادثه میدانیام؟…
حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانیام…
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست تشنهٔ یک صحبت طولانیام…
ها به کجا میکشیام خوب من ها نکشانی به پشیمانیام ...
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند…
ادامه مطلب
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟
بعد مشخص شدن ۳ تا از نمره ها و قطعی شدن مشروطی
شب ساعت۱۱ اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟
ادامه مطلب
آرام...بی صدا...
قدم بر میدارم درون كوچه های دلتنگی ات.
تو در خوابی...
عمیق فرو رفته ایی در رویای مهتابی ات.
از این من تا تو...
یك ترانه؛ یك رویا؛یك مهتاب فاصله است!
من می گذرم....
شب را می برم.....
تو بر می خیزی...
نگاه می كنی...
جای پایی برایت آشناست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به او گفتم:
من مُردم
تو بعد از من چه خواهی کرد ؟
چه کس را جای من
بر سینه ی پر مهر و غمگینت
به آرامی بخوابانی و در گوشش
ز شیرینی آینده غزل خوانی ؟
اگر مُردم
تو بعد از من
چگونه پیکر سرد مرا بر خاک بسپاری ؟
چگونه بی وجود من
به زیر آسمان آبی ِ دنیا
به روی خاک این دنیا
قدم با شور بگذاری ؟
دلش لرزان ز عمق خستة جانش
به همراه هراسی در دو چشمانش
به چشمانم نگاهی کرد و با غم گفت:
اگر روزی از این ایّام بی فرجام
تنت سرد و دو چشم مهربانت بسته گردد
ز بغض رفتن دستان پر مهرت
نمی میرم ولی
همچون پرستویی که جفت خویش گم کرده
به زیر آسمان آبی دنیا
به روی خاک ِ پست و تیره ی دنیا
دو بالم را که می بندم
مثال عاشق و دیوانه و مجنون
به روی خاک می غلتم
و با اشک دو چشمانم
به روی ذره های خاک
می سازم نمادی از دو چشمانت
که همچون مردم براق چشمانت
میان ظلمت شبهای تنهایی
برایم "هستی" ام گردد
همان آرام جان من
همان دیوانه ام گردد . . .
به چشمانش نگه کردم
و قدر لحظه ای آن شب
برایش گریه هم کردم
و اکنون قدر یک لحظه
از آن قادر ، از آن رحمان
به قدرِ آسمان ، از او
چه عمری را طلب کردم!
که حتی قدر یک لحظه
کنارش بیشتر باشم
و قدر لحظه هایم را
فزون تر ، بهتر و دیوانه تر دانم
۱. وقتی پشت ترافیک گیر کردید، مطمئن باشید که گره ترافیک در سوراخ دماغتان نیست! پس بیخودی توی سوراخ دماغتان نگردید!
۲. وقتی یک نفر روسریش میافته، ممکنه برای شخص شما عجیب و باورنکردنی به نظر بیاد، ولی اینو از من قبول کنید که روی سر اون عنصر معلومالحال هم همون چیزهاییه که روی سر مادرخواهرهاتون هم هست و حتا اگه خوششانس باشین، خودتون هم مقداری از اون رو روی کلهی مبارک دارین: مو ! فکر نمیکنم هیچ آدمی از زیر پوست کلهاش چغندر و شلغم سبز بشه! چرا این همه تعجب میکنید و تا فاصلهای که دیگه چشمتون یاری نمیکنه و یا تا وقتی که توی جوی آب بیفتید، به طرز مبسوطی(!)آن عنصر معلومالحال بختبرگشته رو هی رصد میکنید؟ هی رصد میکنید؟
۳. وقتی میخواید گلو تون را صاف کنید، خیلی ارام و بیصدا و یا حداکثر با سرفه این کار رو انجام بدین! بلندتر بودن صدای اخ و تفتون نشانهی مرد بودن شما نیست! باور کنید!
۴. وقتی با خانم زیبایی روبرو میشین، مطمئن باشین اون خودش هم میدونه که زیباست! زحمت نکشید! عضلانیکردن ماهیچههای چشم و لبخندهای ملیح فقط حال اونو منقلب میکنه! البته نه به اون معنایی که شما فکر میکنین! یه معنای… به معنای استفراغ!
۵. حمام برید! حداقل هفتهای دوبار حمام برید! لباسهاتون رو بشویید! اتو بکشید! مطمئن باشید چشم نمیخورید!خیلی از این بابت میترسید برای خودتان دم به دقیقه اسفند دود کنید! صدقه بدید!
۶. سلحشوری و رشادت خودتون رو بذارید برای وقتی که خداینکرده و زبونم لال، به کشورتون تجاوز کردن! سبقت دیوانهوار از یک رانندهی زن و فحشدادن و تمسخر، سلحشوری نیست! نمیدونستین؟
۷. رنگهای دیگهای به جز مشکی اختراع شده! از اون رنگهای نیمهمستهجن هم برای لباسهاتون استفاده کنید! این مساله هیچ ربطی به جهنم رفتن شما نداره! باور کنید شما به دلایل دیگهای به قعر جهنم سقوط میفرمایید! نه به خاطر رنگ غیر مشکی لباستون در ایام غیر عزاداری!
۸. به خاطر خدا هم که شده، ریشتان را اگر اصلاح میکنید حداقل سهروز یه بار و اگه اصلاح نمیکنید و تیریپ افسرده و داریوشی هستید، حداقل ماهی یکبار … یه سر و سامانی بهش بدین! چه میدونم، بهش نرمکننده بزنین! وزوز بودن شما نشانهی قدرت بدنی شما نیست و نمیتونه که باشه!
۹. با بچهها مهربان باشید! اخمهای خود را کمی… اینقدر… باز بفرمایید! به چشم بچهها همه بزرگن! اینو به اونا نمیخواد ثابت کنید!
۱۰. فحش ندید! حرف بزنید! البته که صدای شما بم است! اگر بم نبود که ما یاد آقامحمدخان میافتادیم! پس هی فرتی باد به گلو نیندازید! وحشتناکتر بودن صدای شما نمیتونه محق بودن شما رو به طرف القا کنه و هیچ ربطی هم نداره!
۱۱. وقتی با زنی همکارید، همهی انرژی خود را صرف رقابت با او و زیرآب زدن و خیطکردن او نفرمایید! خداینکرده انرژیتون تموم میشه و مرده میشین! حیفه!
Power By:
LoxBlog.Com |